Monday, January 31, 2011

شخم زنی به خاطرات فجر


این روزا روزای شخم زدن به خاطرات کودکیه. گروههای سرود- امتحانهای دانش آموزی دهه فجر -گروه تئاتر- مسابقات ورزشی- تزیین کلاس -روزنامه دیواری - آژیر قرمز- بوی بخاریهای نفت سوز کلاس درس- برف - سریال چاق و لاغر- بهاران که همیشه خجسته بودن!

کل زندگی آدم رو میشه توی آهنگ ورایحه خلاصه کرد. آهنگها و رایحه های مختلف واسه من مثل دفتر خاطرات میمونن و بخش عظیمی از خاطرات من با بوها و صداها حک شدن.
( روم به دیفال. فکر بد نکنیدا! فقط روایح و صداهای مطبوع رو در حافظه نگه میدارم )
برخلاف خیلیا من عاشق بوی شلغمم . چون برای من یاد آور زمستونا توی خونه مادر بزرگمه که همیشه بساط شلغم پخته به راه بود.
یا عطر " وایت دایموند" منو یاد یکی از دوست داشتنی ترین دوران زندگیم میندازه. این عطر رو عمه ام استفاده میکرد و من وقتی اومدم غربت یک شیشه ازش رو خریدم و هر وقت که دلم براش تنگ میشه این عطر رو میزنم

یا هنوز بعد از 23 سال که از فوت مادر بزرگم میگذره هر از گاهی رایحه اش رو مثل نسیم دور خودم حس میکنم
و اینقدر بوی سیگار آزارم میده که اگه یکی از ده فرسخی من رد بشه و سیگار بکشه و یک مولکول دود سیگارش تو هوا پخش بشه انگاری جی پی اس داره . سه سوته سوراخ دماغ منو پیدا میکنه و میاد میشینه نوک دماغ من و تا 2 روز هوس خارج شدن نداره
تنها جایی که دماغم به وظیفه شرعی میهنیش عمل نمیکنه موقع طبخ غذاست که فرق بین غذای سوخته و پخته رو نمیفهمه


آهنگا هم همینطور. هر آهنگی وزن خودشو داره.
بعضیا رو فقط یک بار میشنویم و بار دوم برامون تکراری میشن.
بعضیا با شرایط روحیمون دریک برهه اینقدر سازگاره که باهامون چنان ارتباطی برقرار میکنن که بارها و بارها گوششون میدیم تا جایی که جزئی از خاطره اون دوران خاص میشن. زندگیمون مثل نوا نمایی بر روی این آهنگ حک میشه که با هر بار شنیدنش دوباره همه اون لحظه ها زنده میشن. .
ولی بعضی آهنگا از این هم فراتر هستن. موسیقی - شعر و صدای خواننده چنان قوی است که به جای اینکه با شما ارتباط برقرار کنه شما روبه ارتباط با روحش وادار میکنه.
یعنی شما در هر حالت و موقعیتی که باشین با روح موسیقی عجین میشین.احساس درونی خواننده ترانه سرا و نوازنده آهنگ در اون لحظه بهتون منتقل میشه.
و صرفنظر از هر حالت درونی که داشته باشین دستخوش قلیانات روحی مشابهی میشین که خواننده نوازنده و سراینده در اون لحظه داشتن.
بهاران خجسته باد از جمله همین دسته است.
امکان نداره که گوشش بدین و منقلب نشین. حتی اگر هم داستان سرودن شعراین آهنگ رو ندونید باز هم حس ظلم ستیزی و ایمان به قدرت اراده مردم که در روح شعر وجود داره میتونه روحتون رو تحت تاثیر خودش قرار بده
من که هنوز هم بعد از 30 سال که از این آهنگ میگذره هر بار که گوشش میکنم ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر میشه. یه یاد بزرگمردی میافتم که تا لحظه آخر پای اعتقادش موند و روحش رو در چنان شعری خلاصه کرد که هنوزم میتونه بعد از بیش از 3 دهه مخاطبش رو مسخ کنه.
اگر اشتباه نکنم این شعر رو دانشیان زمانی گفت که توی زندان بود و منتظر مرگش. کم چیزی نیست که منتظر مرگ باشی و حرف از زندگی و امید و روشنایی بزنی.
حرف از فردایی بزنی که خودت نخواهی دید. از بهاری سخن بگی که خرامان از راه میرسه بی آنکه دغدغه فردای نافردای تو رو داشته باشه.
و من امشب در فکر همه دانشیانهایی هستم که در بندند . به یاد شعرهای ناشنیده شون.
شعرهایی که از دل خاک سرمیزنند تا که نغمه امیدی باشن برای پرستوهای منتظر بازگشت.... .

2 comments:

RS232 said...

عالی بود کولی جان. من عاشق بوی نفت چراغ علاءالدین بودم و عاشق نقاشی کردن بر روی بخار شیشه های شب های سرد زمستانی

mbz said...

منم نسبت به آهنگ ها همين احساس را دارم.
واقعا هر آهنگي يادآور خاطراتي از گذشته ماست.