Monday, July 2, 2012

فقط اومدم اینجا دو خط بنویسم و برم. آشتی با یک دوست خوب قدیمی که ازت دلخوره بعد یه قهر نسبتا طولانی، مث  خوردن یه  لیوان چایی داغ هل دار با باقلوای تازه تو یه شب سرد زمستونی میمونه.
گرم، شیرین ، دلچسب و سکرآور که آدم ساعتها تو خلسه اش غوطه وره