Friday, January 14, 2011

فرازهایی از سفر به مام میهن

در تاکسی:
مسافر: آقا چقدر میشه؟
راننده آژانس: 7000 تومن
- آقا من همین راه رو 2 ساعت پیش اومدم با آژانس 5500 دادم چرا برگشتش میشه 7000 تومن؟
راننده آژانس: خانم ببین تاکسی متر انداخته 6500
- مسافر: خوب باز هم چه ربطی داره به 7000 تومن؟
- اون 500 تومن هم حق ترافیکه.
مسافر: اقا ترافیک به من چه؟مگه من مسول ترافیکم؟ مگه من حقتو خوردم که میخوای از حلقوم من درش بیاری؟ برو حقتو از کسی بگیر که حقتو خورده!
- درست میفرمایید خانوم شما همون 6500 رو بدید.
_________________________________________

در مهمانی دوستانه:
خانمی به یکی از دوستان قدیمی که کنارش نشسته
--: زی زی جون زیر چشمات داره چروک میافته ها. این خطوط رو ببین. اینا روز به روز عمیقتر میشه.
-- زی زی: اه؟ راست میگی؟ به نظرت برم بوتاکسشون کنم؟
-- یکی دیگه از دوستان: نه قیافه ات رو مصنوعی میکنه بوتاکس نکنیا
زی زی تو فکر فرو میره ....
-- من: برو بابا تو به اینا میگی چروک؟ خطهای منو
ببین! منهم زیر چشمم خط داره.ببین! خط خنده است. طبیعیه
-- خانم اول: اوه اوه! آره چشمای تو که زیرش خیلی خط عمیقی داره!
-- من (با خنده و کنایه): وا! تو به این پوست برگ هلوی من ایراد میگیری؟ امگه میشه نخندم چونکه چروک زیر چشمم درست میشه؟
ولی زی زی تا آخر مهمونی توی فکر بود . ای کاش این خانوم عوض گیر دادن به چروک زیرچشم مردم خودش یه فکری واسه شیکم ورقلمبیده اش میکرد که از توی لباس زده بیرون!
_________________________________________
در آرایشگاه:
آرایشگر در حال بند انداختن به مشتری اول:
-- وای چقدر پوستت شله همش میاد زیر بند.
به مشتری بعدی:
-- وای چقدر موهات نازکه!
به بعدی:
-- وای چقدر موهات کم پشته!
به بعدی:
-- وای چقدر ابروت پره!
و من با خودم فکر میکنم چرا تو این مملکت همه دوست دارن عیب و ایرادهای همدیگه رو های لایت کنن و حال همدیگه رو بگیرن؟ بیخود نیست بازار ژل و کرم و ماسک و بوتاکس اینقدر اینجا داغه! همه
مجبورن به اندازه هنرپیشه های هالیود به خودشون برسن تا از گزند چرندیات دیگران در امان باشن .
_________________________________________
در پارک:
مادرخطاب به دخترش: دخترم بیا این سویشرتت رو بپوش
دختر: نه مامان گرممه
و من در حالیکه چشمام در اثر شنیدن لغتی عجیب و غریب به نام "سویشرت" گرد شده بود از مادر پرسیدم که این " سویشرت" آیا خوردنی است یا پوشیدنی که من به این عمر چندین و چند ساله ام نشنیده ام.
مادر در حالیکه نگاه "های کلاس" اندر عمله ای به من کرد گفت: وا! شما نمیدونین چیه؟
و سپس جلیقه فلیسی کلاه داری را از کیفش در آورد و گفت:
اینها اینه!

آقایون خانوما اگه کسی منبع و مبدا این کلمه رو میدونه لطفا من رو از تیرگی نادانی نجات بده چون تا جایی که من میدونم در انگلیسی هم به همچین گارمنتی میگن " فلیس جکت" و برای من که زمینه کارم در این رابطه است و قاعدتا باید اسم تمامی منسوجات رو بدونم مایه بسی شرمساری و سرافکندگی است که مثل مجسمه بلاهت رفتار کنم.
________________________________________


حدس بزن چه کسی برای شام میاید :
یکی دیگه از هیجانات مهمانی ها در ایران اینه که میزبان تا ساعت 9 شب نه تعداد مهمانها رو میدونه و نه میتونه تخمین بزنه.
یه جور هیجان جالبی است مهمانی گرفتن در ایران (در حد تیم ملی). 20 نفر رو دعوت میکنی که ساعت 6-7 در محل مهمونی حاضر باشن. 15 نفر جواب میدن که میان و برای 5 نفر که تلفنشون رو جواب نمیدن پیغام میذاری و اس ام اس میفرستی و ایمیل میزنی ولی هیچ جوابی ازشون نمیگیری. امیدواری که اگه نمیومدنی بودن حداقل بهت جواب میدادن.
جهت احتیاط به اندازه 17 نفر غذا سفارش میدی.
روز مهمونی تا ساعت 6.5 دو تا مهمونت پیداشون میشه. ساعت 8.5 هفت هشت نفر دیگه پیداشون میشه. (میشه حکایت اون جوکه که یادت نمیاد با 7 نفر ساعت 20 قرار داشتی یا با 20 نفر ساعت 7)
ساعت 9 نمیدونی که به سر بقیه مهمونات چی اومده نمیدونی که باید شام رو سرو کنی یا همچنان سر مهمونات رو با قاقالی لی گرم کنی.
آخر مجبور میشی به تک تکشون زنگ بزنی ببینی که کجا گیر کردن.
2 تاشون گوشی رو ور میدارن و میگن که نمیان ببخشید که نشد خبر بدن! بهرحال گرفتاریهای خودشون رو دارن و تو باید بفهمی که مهمونا بیکارکه نیستن دم به دقیقه بهت زنگ بزنن و مثل جی پی اس بگن کجان واز حضور یا عدم حضورشون خبرت کنن.
بقیه گوشی و بر نمیدارن. خلاصه آخر مجبور میشی ساعت 9.5 شب شام رو سرو کنی یه جای لق هر کی که دیر کرده.
2 روز بعد کسانی که ناپدید شده بودن یهو بهت زنگ میزنن که : اه! ببخشید این 2 روزه نه تلفن ما آنتن میداد و نه ایمیل چک میکردیم و نه حالمون خوب بود. تو هم مجبوری لبخند ابلهانه بزنی و بگی خواهش میکنم قصد این بود که دور هم باشیم. نمیتونی که بعد شونصد سال اومدی یقه مردم رو بگیری
فقط اشکالی که داره تو میمونی و غذای مونده به اندازه 7-8 نفر که مجبوری خودت زحمتش رو بکشی و شونصد بار تلفن بازی در زمان مهمونی که قراره زمانی باشه در کنار کسانی که اومدن تو رو ببینن نه به دنبال کسانی که قرار نیست بیان قیافه منحوس تو رو ببینن.
میگم اگه خط اینترنت وموبایل در ایران خوب کار میکرد مردم چه خاکی تو سرشون میکردن؟
حالا میدونم با گفتن این حرف خیلی از شما دوستان که وبلاگم رو میخونید ازم دلخور میشین ولی فقط خواستم راست و حسینی بگم چقدر به میزبان هیجان وارد میشه.
__________________________________________________________
در یکی از رستورانهای جاده کرج:
پلاکاردی با این عنوان: " ورود افراد بد حجاب و مجرد ممنوع"
-) آقا از کی تا حالا مجرد بودن گناهه؟ پس مجردا کجا باید برن؟
-) صاحب رستوران: خانوم نه هر مجردی. اینجا بعضی خانومای مجرد بد حجاب میان با مانتوهای باز و بلوزهای کوتاه تا نافشون معلومه . اینجا محیط خانوادگیه. یارو با خونواده اش اومده محو این این خانوما میشه بعدش همسرش بهش برمیخوره یه لقمه غذا کوفتشون میشه ! مثلا یه روز اومدن تفریح!
با خودم فکر میکنم اگه یه جایی بذارن که این خانوما برن نافشون رو نشون بدن دیگه بدبختا مجبور نیستن هی بیان اینجا نافشون رو نشون بدن!
یه جایی که برای این آقاهای متاهل هیز ممنوع باشه و فقط جوانان مجرد بیچاره چشم و گوش بسته اجازه داشته باشن برن.
_______________________________________________

نه اینکه فک کنید همه خاطراتم اینجوریه ها! خاطرات خیلی معرکه هم داشتم ولی ترجیح میدم واسه خودم نگهشون دارم چون در وصف خوبی و ماهی و جیگری و گلابتونی ما ایرانیها هممون زیاد میگیم و گوشمون از حرفای قشنگ خودمون پره و نیازی به بازگویی نیست. یکی رو لازم داریم که از زاویه دیگه ای هم صفات ناخوشایندمون رو بگه ولی معمولاهمه از زیرش در میرن چون سر این کیسه رو که باز کنی به همهمون برمیخوره ولی من ترجیح میدم نقش دشمن نسبتا دانا رو بازی کنم تا دوست نادان.

9 comments:

صهبا said...

کولی جان
به خونه خوش اومدی.
واکنشت در اون مهمانی دوستانه به نظر من ستودنی بود. چه قدر خوب که نظرت رو با قدرت جلوی بقیه گفتی. شاید یکم طول بکشه ولی مطمئن
باش که تاثیر خودشو میگذاره، احتمالاً بار بعد اگرکسی به زی زی جون در مورد چروک های صورتش گیر بده مطمئن باش این جمله رو میشنوه که "نمیتونم نخندم که!"
کولی جان، حس می کنم اتفاقی افتاده که خیلی کلافه ات کرده یا نمی دونم تو این سفر چیزهایی دیدی که تو ذوقت خورده ولی هر چی که هست تو نوشتنت تاثیر گذاشته، قبلاً آروم تر بودی و دقیقتر تعمیم می دادی، نقدهات به جا و درسته به خاطر همین حیفه که در فضای حاکم بر این پست گم بشن.
شاد وسلامت باشی

کولی said...

صهبا جام مرسی که بهم سر زدی. راست میگی من گاهی عنان احساسات از دستم در میره.
اینو بذار به حساب همون حس غربت در وطن که توی چند پست پایینتر توضیحش داده بودم.
البته این متن مثلا ته مایه طنز داشت و کمی بنا به مقتضیات طنز توش بزرگ نمایی کرده بودم. ولی اگه با اصل حرفام مخالفی یه نگاهی به تبلیغهای ماهواره بنداز. معمولا توی تلوزیون چیزایی رو تبلیغ میکنن که بازار مصرف داره. اینقدر تبلیغ ژل لاغری و ایکس باکس و ... زیاده که هر کی ندونه فکر میکنه که مردم ایران معتادهای کچل دماغ گنده و چاقی هستن که همه از ناتوانی جسمی رنج میبرن!
و اینجور ظاهر پریشی ها قسمت زیادی از جامعه رو گرفته.

mbz said...

سلام دوست عزيز
اويدوارم تعطيلات در وطن به شما خوش بگذره/
خوب از خوبي هاي وطن همين تمايز آن با جاهاي ديگر هست .همين فرهنگ متناقض و جورواجور كه باعث شده كشور گل و بلبل باشه.
در مورد ايراد گرفتن از خودمون خوب بازم باعث و بانيش خودمون هستيم.چون اعتماد به نفس مان شايد پائين هست.نبايد نيازي به تائيد ديگران باشه تا خودمان را باور داشته باشيم .تا وقتي كه چشمون و گوشمون منتظر تائيد ديگران هست همين ميشه كه حرفهاي زي زي ميشه سند برامون.
....
اميدوارم با خاطرات خوش و تعريف نكرده برا ما برگردي.

صهبا said...

کولی جان
همانطور که گفتم برام اصل حرفت محترمه وشیوه ی برخوردت در اون مهمونی هم خیلی معقول بوده. من هم در اطرافم متاهلینی رو میبینم که برای حفظ زندگیشون حاضرند خودشون رو به هر شکلی در بیارن یا مجردهایی رو که برای ...
دست رو نکته ی مهمی گذاشتی من هم فکر میکنم علت اصلی کمبود اعتماد به نفس و بلد نبودن بروز دادن توانایی های شخصی "منحصر به فرده". این که چقدر به نفع بازار سرمایه داریه که مصرف این کالاها رو به عنوان یک "نیاز" تبلیغ کنه تا تقاضا رو بالا ببره یه بحثیه که اصلاً نمی خوام واردش بشم. اما این که ما در مقابل این موضوع چه کار میتونیم بکنیم و چقدر خود "جماعت نسوان" در تغییر ذائقه ی آقایون موثرند موضوع مورد علاقه ی منه و خوشحال میشم اگر نظرت و پیشنهادت رو دقیق تر در این مورد بگی( البته هر وقت که حوصله داشتی، عجله ای نیست.).
پایدار وسلامت باشی

راساراسا said...

کولی جان امیدوارم بعد از برگشت از وطن خاطرات خوبی که بهمون نمیگیشون هنوزدر ذهنت زیر خروارها اعصاب خردی دفن نشده باشند که بعد مثل من خیال کنی که شایدآن آخرین باری باشه که به وطن سری زدم .

کولی said...

دوستان گویا نوشته های من شبهه ای ایجاد کرده. لطفا پست بعدی رو که الان آپ کردم بخونید تا روی دیگه سکه رو هم ببینید.
صهبای عزیز موضوع جالبی رو بهش اشاره کردی. انشالله حتما در فرصت مناسب نظرم رو بصورت یک پست میذارم. و دوست دارم که نظرت رو در این زمینه بشنوم. پیروز باشی.

Anonymous said...

سلام کولی جان...
می بینم که اینجا هم بحث سویشرت رو راه انداختی ;)
SWEATSHIRT!!!
گوگل کن توی قسمت ایمیج می تونی عکساش رو هم ببینی :)
امیدوارم تونسته باشم از تیرگی نادانی نجاتت بدم ;)
موفق باشی

hamideh said...

be in site ye sar bezan:http://www.sweatshirt.com/

کولی said...

به ادمین وبلاگ " این مملکته داریم" که ناشناس پیغام گذاشته:
دوست عزیز همونطوری که گفتم ممنون که روشنگری کردین. و شما با اینهمه نبوغ در تلفظ غلط از کلمات انگلیسی که حتی خود انگلیسیها رو هم میتونه کله پا کنه واقعا برای اون مملکت حیفین. و باز هم اضافه میکنم که خاک کاهو بر سر اون مملکت که قدر شما رو نمیدونه.
* حمیده عزیز ممنون که لینک گذاشتی. تمام هدف من از این داستان اینه که :برای صحبت کردن به زبان مادری نباید نیاز به داشتن دیکشنری انگلیسی داشته باشیم! اینکه بتونیم بفهمیم مردم همزبان خودمون چی میگن واقعا نیاز به گوگل داره؟
متاسفانه این تلفظ که ما ازش استفاده میکنیم کاملا غلطه و جای تاسف داره که حتی نمیتونیم چیزی رو درست تقلید کنیم. چه برسه اینکه از کلمات معادل معمول در زبان فارسی استفاده کنیم.
بخصوص اینکه من در ایران از چندین نفر هم پرسیدم که این معادل چه کلمه انگلیسیه و کسی ندونست .از دانشجو بگیر تا خانه دار و مردم فقط محض کلاس گذاشتن ازش استفاده میکردن.