Thursday, May 17, 2012

یک اتفاق ساده

امروز یکی از قسمت فروش یکی از شرکتهای تولیدی باهام تماس کرفت با یک ته لهجه اسکاتلندی و یک اسم تمام عیار اسکاتلندی " استوارت مکنزی".
 . در صنعت کار ما اسکاتلندیها حضور فعالی دارن . معمولا یا مستقیم از اسکاتلند مهاجرت کردند یا اسکاتلندیهایی هستن که از آفریقای جنوبی به اینجا اومدن و شنیدن این لهجه چیز غیر معمولی نیست. حالا بماند که من کلی سعی جزیم و عزم حلیم به خرج دادم تا به فهمیدن لهجه این قوم نایل اومدم. . 
 ولی ده دقیقه اولی که داشتم باهاش حرف میزدم همش فکر میکردم که من این صدا رو جایی قبلا شنیدم . صرفنظر از لهجه، این تن صدا خیلی آشناست. یهو یادم افتاد که  یک همکار اسکاتیش7-8 سال پیش داشتم که تن صدای مشابهی داشت ولی اسمش از خاطرم رفته بود.
آخر سر ازش پرسیدم استوارت تو فلان شرکت تو ملبورن کار نکردی؟ گفت چرا!
در حالیکه از نبوغ خودم ذوق زده شده بودم گفتم بابا ما همکار بودیم!  من کولی ام که فلان قسمت کار میکرد
 اون هم از اینکه من از روی صداش تونستم بعد نود و بوقی سال بشناسمش کلی ذوق زده شد و کلی با هم گپ زدیم و ازش قول گرفتم که رییسشو راضی کنه در اولین فرصت یه سفر کاری به شهر ما جور کنه و بیاد ما رو ببینه. تو این مدت 2-3 بار کارش رو عوض کرده بود. رقته بود نیوزیلند. جدا شده بود. با یه خانم نیوزیلندی ازدواج کرده بود. من هم که در این مدت 3 بار شهر و قاره عوض کردم. و دوباره به نوعی دیگه کارمون به هم مرتبط شد. 
زندگی گاهی سورپریزهای قشنگی واسه آدم داره که مزه اش زیر زبونت میمونه.    
ولی از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان هنوز از اینهمه نبوغ خودم در تشخیص صدا اون هم به زبان غیر مادری ذوق مرگم!  خدا رو شکر هنوز آلزایمر نگرفتم :)))) 

No comments: