Sunday, May 6, 2012

جماعتی که ماییم

عزیزان و سروران گرامی هر وقت که از دفاع از اسم خلیج فارس و تنب و ابوموسی و جبهه سبزو  قرمز و آبی و قهوه تلخ و شیرین فارغ شدیم، بد نیست در این بینابین یکم بریم جلو آینه و یه نظر به خودمون بندازیم.
این آرایش غلیظ 2500 ساله ما عجیب کهنه و بهم ریخته شده. باور کنید خط چشم و ریملمون همش ریخته زیر چشممون و ماتیکمون هم مدتهاست پاک شده و زردی لب 2500 ساله مان ناجور تو ذوق میزنه.
بد نیست کمی به سبک آزایش به روز دنیا نظر بندازیم و ببینیم که مردم دنیا چطوری خودشون رو بزک میکنن.
حکایت ما عین حکایت خانم هاویشام (رمان آرزوهای بزرگ) شده . یک عجوزه پیر با یک آرایش غلیظ بهم ریخته و یک خونه پر از تار عنکبوت که از شب عروسی بربادرفته اش مونده! یک عجوزه پر ادعا. از  آرزوهای بزرگ ما خیالی بیشتر باقی نمونده!
 بد نیست یاد بگیریم که مردم دنیا چطور همدیگه رو تحمل میکنن.تحمل اجتماعیمون رو کمی بالا ببریم. تا حالا توجه کردین وقتی کسی خلاف میل شما و یا جمعی که شما باهاش هم نظرین حرفی میزنه شما چطور باهاش برخورد میکنید؟
اگر تا حالا دقت نکردین و جربزه اش رو دارین دفعه بعد توی یک جمعی خیلی محترمانه نظری مخالف نظر همه ابراز کنید. ببینید که همه چطور با برشهای عمودی و افقی از وسط به دو نیمتان میکنند.
مثلا تو همین گروههای فیس بوک عضو بشین و وقتی ادمین یک نظر شاخ درآر از خودش گذاشت که بجز ادعای پوچ و احساسات غیر منطقی چیزی پشتش نیست یک کامنت محترمانه مخالف بذارین. من حاضرم سر سرم شرط ببندم که کامنتهای بعدی ادمین کلکسیونی از فحش و بد و بیراه به ظاهر وباطن و جد و آباد شما خواهد بود و شما رو از گروه حذف خواهد کرد.
باور ندارید امتحان کنید. من تا به حال با چندین گروه این کار رو کردم. مثلا ادمین شعر رو اشتباه مینویسه و شما بهش ورژن درستش رو یادآور میشین. یا ادمین متنی رو از جایی برداشت میکنه بدون اینکه اسم نویسنده رو بگه و یا ادعای شاخ درآری میکنه که معلومه که تا بحال در زندگی حتی پشت کوه دهش رو هم ندیده چه برسه چند قدم اونور تر. دقیقا بعد از انکه نظر مخالفتون رو ابراز میکنید ادمینی که تا قبلش پستهای عارفانه شاعرانه انساندوستانه و روشنفکرانه پست میکرد یک لات چاله میدانی میشه که نزدیکه شما رو با چوب رختی سر طناب آویزون کنه.
اصلا چرا راه دور میرین. به شوخی رو وال دختر عمه پسر دایی و یا فک و فامیلتون یه چیزی بنویسین. بعد نیم ساعت خیل عاشقان سینه چاک طرف که اصلا نه شما رو میشناسن و نه شوخیتون رو میفهمن تنها به خاطر اینکه فکر میکنن که به دوستشون توهین کردین شروع به طرفداریهای ابلهانه و کور بر علیه شما و به نفع پسر داییتون میکنن. طوریکه با خودتون فکر میکنید این جماعت حرف نزده هم عزیزن. کی مجبورشون کرده اینقد زر بزنن!
هر چه بیشتر این نوع عکس العملهای کور رو نسبت به نظرات مخالف میبینم بیشتر به این واقعیت میرسم که دهن بینی و عدم ثبات نظر ما ریشه در عدم تحمل اجتماعی ما داره. اکثر مردم تاب رویارویی با هجوم جمعی رو ندارن.خیلی از آدما اینقدر قوی نیستن که از نظرشون دفاع کنن و وقتی در جامعه ای زندگی میکنی که اگر خلاف میل کسی که قدرت بیشتر داره و یا گروهی که شامل اکثریتن حرفی بزنی متحمل انواع توهین و تحقیرهای کور میشی .
اکثریت قاطع جامعه تصمیم میگیرن که بجای رویارویی با این برخوردهای منفی با نظر جمع هماهنگ بشن و به به و چه چه کنند. این داستان به این ختم میشه که بعد از مدتی کسی زحمت فکر کردن به خودش نمیده چون منتظر نظر عموم است. و وقتی هم که جامعه به اینجا میرسه فقط کافیه که نظر سرگروه رو بخری. بقیه همه با سرگروه خودشون رو هماهنگ میکنن.
و اینطوری میشه که ما مردمی میشیم که صبح درود بر مصدق میگیم و عصری در همان خیابان مرگ بر مصدق گوش خودمون رو هم کر میکنه.
به خدا زشتیم. بیاین باور کنیم که زشتیم و نیاز به یک آرایش و پیرایش اساسی داریم.

No comments: