Monday, October 18, 2010

تقلب


تصویر برگ امتحانی یک دانش آموز که روش نوشته: چراقی از پناهی تقلب میکند خانم لطفا بهشون نگین که من گفت

شما اگه به جای این معلم این برگه رو میخوندین چکار میکردین؟


8 comments:

Unknown said...

اون بچه و یادداشت خصوصیشو بیخیال!!!!
متوجه شدم امتحان زبان انگیسی هست و تنها چیزی که انگلیسی نوشته شده
*IN THE NAME OF HIM*!!!!!!!!!!!!

hamideh said...

اون بچه رو صدا می کردم و بهش می گفتم که خوب نیست آدم پشت سر دوستاش غیبت کنه و اونا رو لو بده.نمره اصلا مهم نیست و اگه ناراحتی که دوستت با تقلب نمره اش ازت بهتر میشه،مطمئن باش که در آینده خودش پشیمون میشه که چرا خودش درس نخونده.(البته اگه قبول داشته باشیم که درس هایی که به ما میدن برامون مفیدن.وگرنه که هیچ وقتم پشیمون نمیشه)بعدم میگم اگه خیلی به نمره اهمیت میدی اگه عرضه داری خودتم تقلب کن خب!
البته بیشتر رو نمره اصلا مهم نیست مانور میدم.و اینکه آدم نباید دوستاشو بفروشه!

Afsaneh said...

بچه را تحويل نمي‌گرفتم تا ياد بگيره حواسش به كار خودش باشه
كسي كه امروز همكلاسيشو به يه مقام بالاتر مي‌فروشه، فردا تو بزرگي هم بدتر از اين كارو با دوستاش مي‌كنه

Afsaneh said...

پيرو كامنتت تو بلاگم
همينقدر بهت بگم كه شيرزني هستي واسه خودت، برقرار باشي
همش با خودم تمرين مي‌كنم مثل تو باشم
تو اين شرايط جابه‌جايي با دو تا كوچولو از اون سر دنيا به اين سر دنيا، ماشاءالله يه لحظه جوكات بند نمي ياد ;-)
اينو واقعا واقعا جدي مي‌گم، دارم تمرين مي‌كنم كاراتو، آخه من يه خورده همچين شخت بگير هستم زندگي را
هميشه خندون و استوار باشي دوست قهرمانم :-)

RS232 said...

از دست خط دانش آموز پیدا است که زیاد هم بچه نیست. بنابراین در زیر همان خط برایش با خودکار قرمز می نوشتم که "همیشه کاری را انجام بده که از گفتن آن به دیگران شرمنده نشوی!"

رضا افضلی said...

حالیش می کردم که خبر چینی از تقلب بدتره

کولی said...

مرسی از همه دوستانی که وقت گذاشتن و توی این بحث شرکت کردن.
حالا من هم نظر خودم رو میگم: اگه من بودم این موضوع رو توی کلاس مطرح میکردم بدون ذکر اسامی.
داستان رو واسه بچه ها تعریف میکردم.از بچه ها میپرسیدم که چه اشکالی توی این داستان میبینند.
و بعدش براشون توضیح میدادم که همونطور که آرش گفت چقدر بده که آدم کاری انجام بده که از برملا شدنش احساس معذب بودن بکنه.
اینطوری هم اون دو نفری که تقلب میکردن حساب کارشون و میکردن و میفهمیدن که معلم خر نیست.
هم اونیکه جاسوسی میکرد میفهمید که کارش چقدر حقیره و برای تمام عمر براش درس عبرت میشد و هم بقیه بچه ها این درس رو یاد میگرفتند.
چون ممکنه این لحظه ناب برای تعلیم این درس دیگه د زندگیشون تکرار نشه و نا آگاهانه در جامعه آلوده این کار بشن.

شازده said...

بستگی داره اون روز؛ روز روح خبیثم باشه یا نه :نیشخند