Wednesday, April 4, 2012

داستان عرب و شتر


گویند عربی بادیه نشین عزم سفر کردی و اشتر را جهاز بکردی و انبان برداشتی تا روی به صحرا کنی.
عرب هر نوبت که به چادر درمیشدی توشه ای و باری برداشتی و به بار اشتر افزودی. و اشتر دم بر نیاوردی و همچنان ایستادی.
عرب در صبر و استقامت اشتر در شگفت شدی و اندیشیدی که نکوست که هر آنچه خواستی بار شتر کردی که در طول سفر آسوده تر و مجهزتر سفر کردی. و چنان شد که جهاز شتر لبریز از اشیا و تنقلات شدی. در آخرین دم عرب پر عقابی یافتی و با خود بگفتی این را هم همراه خود خواستمی و پر را بر جهاز شتر گذاشتی و همان دم شتر در زیر بار جهاز بشکستی و زانویش خم شدی و جان به جان تسلیم کردی.
عرب با خود اندیشیدی که شتری که تاب یک پر عقاب را هم نیاوردی همان به که بمردی.
متن بالا قدیمی نیست خودم نوشتم. از روی یک حکایتی که قبلنا خونده بودم. فقط خواستم بگم که لزوما همه آدما آستانه تحملشون یکی نیست. و عکس العملهاشون هم در آستانه ها یکسان نیست. عده ای مثل شتر ارام و بی توقعند و تا زمانیکه از استانه درد نگذشتن هیچ گونه نشان دردی از خودشون بروز نمیدن ولی این به اون معنی نیست که تا هر جایی که بخواهین میتونن تحمل کنن. یه وقت بخودتون میاین و میبینید که زانوشون شکسته بدون اینکه هیچ شکایتی کنند.
مواظب شترهای اطرافتون باشید. همه خر نیستن که عر عر کنن.

1 comment:

مانی said...

آستانه اشان شاید متفاوت باشه ، اما وقتی به آن رسیدند ، می شکنند ،
چجوری شکستنشون هم خیلی مهم نیست !