Monday, May 25, 2015

دچار خودسانسوری شده ام. یه تاریخچه وبلاگم نگاه میکنم. در 12 ماه گذشته دو پست بیشتر ننوشته ام. 
خودسانسوری مرا به ابتذال حرفهای روزمره کشانده . این روزها نه حواسم چمع میشود که بیش از مطالب یک صفحه ای را . بخوانم و نه میتوانم بیشتر از دو خط استاتوس فیس بوکی چیزی بنویسم. 

مثل نخ آویزان در تشت غلیظ نمکم که تبلور را انتظار میکشم. بیش از آنکه علت باشم این روزها شاهدم. حیف که زندگی مجال نمیدهد وگرنه دلم میخواست کنار این رود خروشان زندگی  کمی نظاره گر باشم. 
خودم را دوست میدارم و افسوس میخورم که مجالی برای پرداختن به این وحود عزیز ندارم.  خودم را بدون ترس از تهمت خودخواهی دوست دارم. همین خود سراسر اشکال را. خودم را بدون نیاز از تشویق دوست میدارم . خیلی از قابلیتهایش را ندیده گرفتم و یا هنوز کشف نکردم. . 

2 comments:

رضا said...

درد بر شما اميدوارم همچنان موفق باشي

دختر مهربان , Snowy Queen said...

سلام کولی جان خوبه ده سال پیش بلاگ اسپات بلاگر می نوشتم نوشته های غصه داری ناگواری هستند درباره مرگ خواهر مهندس جوانمرگم مادر
مظلوم سیده ام پدر مهربانم غریب مظلوم رفتم به رحمت خدا روحشون شاد