Sunday, August 25, 2013

وی عقل اینجا دنگ شو

بی بی سی داره اخبار حمله شیمیایی سوریه رو پخش میکنه. مچری هشدار میده که تصاویر دلخراشن. میزنم روی یک "تب" دیگه. 
قسمتی از تولیدات شرکتی که من کار میکنم را لباس مدرسه تشکیل میده. و اگثرا مدرسه های خصوصی که هر بچه سالی 15 هزار دلار واسه پدر مادرش آب میخوره.
عالبا با این مدرسه ها سر اینکه چرا رنگ یونیوفرومی که امسال برامون درست کردین یه هوا کم تر با بیشتر از سال گذشت است .مشکل داریم. جنون کمال گرایی دارن این مدرسه ها.
کلی از وقتمون بخاطر این هدر میره که باید مشتری رو قانع کنیم که این میزان تفاوت رنگ و یا وزن پارچه در مقیاس صنعتی طبیعی و قابل قبوله. و اگر بچه ها این ها رو بپوشن  فاچعه ای اتفاق نمیافته.
از خودم حالم بهم میخوره که فردا باید برم جواب ایمیلهای احمقانه ای رو بدم که فکر میکنند  مشکل یونیفورم بچه شون مهمترین مشکل دنیاست در حالیکه اونور دنیا امشب بچه هایی روی زمین خوابیدن که لباسشون چیزی نیست بچز کفن سفید . تنها به جرم اینکه حای غلطی به دنیا اومدن  
از فکر اینکه کاری برای بچه های اونور دنیا نمیتونم بکنم و در عوض مسخره بازیهای بچه های مرفه اینور رو باید خیلی مهم قلمداد کنم از خودم چندشم میشه.
بی بی سی رو میبندم. حتی فکر به درد پدر مادرهای دمشق، داغ به دلم میزنه. اسپاتیفای رو روشن میکنم و آلبوم دنگ شو رومیارم. میخونه: ای روح اینجا مست شو، وی عقل اینجا دنگ شو 
میرم سراغ کاردستیی که دارم درست میکنم.یه گردنبند با نمد قرمز و سیاه. چاییم رو یه هورت میکشم و چشمام رو میبندم. چقدر آرامش این گوشه خونم رو دوست دارم. گوشه ای متعلق به خودم که این ساعتها خودم سلطانشم. تنها صدا، صدایی است که دوست .  دارم. تنها کاری که دوست دارم و تنها فکری که دوست دارم بر سر دقایقم سایه میندازه. 
. این کنج، کوره ذکر منه. حلقه ای که توی اون هیچکس و هیچ چیزی قدرتشو نداره که ناراجتم کنه. تنها خودمم و روح هستی.
در این دقایق ناب من به نامیرایی میرسم. ای کاش میشد همین جا دنگ شد... .

نبود چنین مه در جهان / ای دل همینجا لنگ شو/ کاز جنگ میترسانیم/ گر جنگ شو گو جنگ شو    

No comments: