Thursday, January 26, 2012

مراسم عرفانی روز ملی استرالیا





















امروز روز ملی استرالیا بود و هوا هم بس ناجوانمردانه گرم بود بدانسان که مغز آدمی در کاسه اش به قلیان درآمده و چونان کله پاچه در ظرف ترید قل قل میکرد. الغرض روز ملی استرالیا برای مردمش خیلی مهمه و در این روز مردم به شادی و پایکوبی و اجرای مراسم آیینی-سنتی باربیکیو و شنا و آتش بازی مشغولند.
این خلایق را در 3 چیز میتوان شناخت: 1- دمپایی لا انگشتی که بسان آبادانیهای خودمان شیفته و واله دمپایی لا انگشتی و یا به اصطلاح خودشان "تانگ" هستند و اگر فضا بطلبد همان را هم از پا کنده و پابرهنه بر اریکه آسفالت خیابان قدم میزنند.
2- باربیکیو از مهمترین مراسم آیینی مذهبی مردم استرالیاست. وجود یک باربیکیو گازی در جهیزیه هر دختر استرالیایی از اهم واجبات است . (داستان رو جدی نگیرین دخترای استرالیایی جهیزیه شون کجا بود بدبختا!)
3- تفریحات ساحلی. مرم این خطه در انواع و اقسام تفریحات ساحلی ید طولایی دارند. از موج سواری و غواصی بگیر تا کتاب خوانی و لم دهی. با وجود اینکه پوستشان بسان ماتحت مرغ میگردد آنهم جلوی آفتاب سوزان استرالیا که از این سو وارد بدن شده و از /ان سو مثل کوکتل مولوتف بدن را سوراخ کرده خارج میشود باز هم از روی مبارک نمیروند و هر کدامشان در طول عمرشان حداقل یک بار لایه برداری سرطان خوش خیم از پوست مبارکشان را تجربه میکنند. و القصه که چنان پریرویانی گاهی سر از موج به در میاورند که تو گویی داستان " لیتل مرمید" واقعی است و هرآینه منتظرید که پریچهره با باله به جای یک جفت پا به ساحل برسد!
(خداوندا ما را به راه راست هدایت کن !)
سه مشخصه فوق جزو شناسه های اصلی این مردم هستند ولی از لحاظ اخلاقی مردمی باصفا و بی شیله و بی خیالند که به عقیده شان "اینها ته دنیا نیستند بلکه دنیا ته انها محسوب میشود " در بینشان زیاد مقدس بازی و یا وطن پرستی و نژادپرستی در نیاورید چون از سر ادب با شما یک دیوار فاصله خواهند گرفت که مبادا حرفی بزنند که به شما بربخورد.
در کل مردمی هستن بسیار "ایزی گویینگ" به قول خودشان و زندگی را راحت و ساده میگیرند که برای مغز پیچیده ما ایرانیها بسیار عجیب و غریب است. وقتی وارد خانه هایشان میشوید از تعجب 4 تا شاخ درمی آورید چون با استاندارهای زندگی پرتجمل و پر زرق و برق ما ایرانیها فرسنگها فاصله دارد. مردمی هستند عاشق حیوانات و بچه ها. اگر در این سرزمین خواستید دوست پیدا کنید و یا بهانه ای برای باز کردن سر صحبت پیدا کنید بچه یا سگ همسایه را با خود به پیاده روی ببرید. مطمئن باشید تا وقتی برمیگردین حداقل 10 نفر دوست پیدا کرده اید!
زیر بنای این کشور را مجرمین خرده پای عموما ایرلندی ساخته اند که امپراطوری انگلیس برای تبعید به اینجا فرستاده بود و هر گروه که به اینجا آمده اند به ساختن خانه و مزرعه یک دیگر کمک کرده اند و همین فرهنگ همیاری زیر بنای فرهنگ ساختاری استرالیا را تشکیل داده که مردمش به آن خیلی افتخار میکنند. در زندگی عادی معمولا کسی کاری به شما ندارد ولی اگر از کسی کمک بخواهید احتمال اینکه همسایه همکار یا دوستتان بدون چشمداشت به کمک شما بیاید بسیار زیاد است. یه طور کلی چگونگی کمک بدون دخالت کردن را به خوبی بلدند.
آهان مشخصه بارز چهارم که یادم آمد بازی فوتبالشان است . یا به قول خودشان "فوتی" که قوانینش با همه جای دنیا فرق دارد. من خیلی تلاش کردم که انرا یاد بگیرم چون برای ارتباطات اجتماعی واجب عینی است ولی از شما چه پنهان بعد از دو روز فراموشم میشود. یک چیزی تو مایه های راگبی و خرتوخر خودمان است! ولی مسابقات فوتی یک اتفاق ملی است که از فوریه تا سپتامبر هر آخر هفته انجام میشود و دوشنبه ها همه بر سر نتایج آن بحث میکنند. و هر جمعه هم در همه ادارات شرط بندی میکنند. تیمهای فوتی شهر ملبورن از همه شهرهای دیگر قویترند و معمولا برنده های لیگ هستند . من هم با تلاش فراوان نام یکی از انها را که لباس راه راه سفید مشکی دارند حفظ کردم و هر کس میپرسد طرفدار کدام تیمم میگویم "مگ پای" تا از غافله استرالیایی بودن عقب نمانم.
القصه برایتان عین ترجمه ویکیپدیا را از "روز ملی استرالیا" اینجا میگذارم که حالش را ببرید و به اطلاعات عمومیتان افزوده شود. و در پایان چند تا عکس از امروز برایتان آپلود کردم که موجبات خسران دنیویتان فراهم گردد. گفتنی ها زیاد است و لی من مغزم در حال تبلور است و چشمانم گیلاس میچیند.
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
روز ملی استرالیا یا Australia Day یاد و خاطرهٔ اولین دسته مهاجران به سرزمین استرالیا در «پورت جکسون»، توسط کاپیتان «آرتور فلیپ» را گرامی می‌دارد. روز ملی استرالیا هر ساله در این کشور، مورخ ۲۶ ژانویه تعطیل رسمی می‌باشد.
در سال ۱۷۸۷
انگلستان تصمیم به استقرار تشکیلاتی سازمان یافته در نیو ساوث ولز نمود. از اینرو آرتور فلیپ از انگلستان خارج شد و در تاریخ ۲۶ ژانویهٔ سال ۱۷۸۸ پس از یک سفر دریایی نه ماهه، به اتفاق همراهان خود، متشکل از ۱۰۳۰ نفر که از این میان ۷۳۶ تن از آنان تبهکار بودند، وارد « پورت جکسون» واقع در نیو ساوث ولز شد. انتقال مجرمان به این ناحیه و بعدها انتقال آنان به دیگر نقاط پراکنده تا سال ۱۸۴۰ ادامه داشت.
تقریبا ۱۸ سال پس از کشف سرزمین
استرالیا توسط کاپیتان جیمز کوک، در تاریخ ۲۶ ژانویه ۱۷۸۸ کاپیتان «آرتور فلیپ» و همراهان خود، به منطقه Sydney Cove وارد شدند و نیو ساوث ولز (یا ولز جنوبی جدید ) را پایه گذاری کردند. آرتور به سمت فرماندار نیو ساوث ولز برگزیده شد و پرچم بریتانیا را در این سرزمین بر افراشته ساخت.
بعدها در تمامی ایالتهای
استرالیا، از سال ۱۹۳۵ تا کنون روز ۲۶ ژانویه گرامی داشته شد. این روز در سراسر کشور تعطیل رسمی اعلام شده و به رسم یادبود ورود اولین دسته مهاجران به نیو ساث ولز در کشور استرالیا مراسم ویژه‌ای برگزار می‌شود. چنانچه ۲۶ ژانویه همزمان با تعطیلی آخر هفته باشد، این جشن به روز دوشنبهٔ بعد موکول می‌شود.
به هر حال، استرالیایی‌ها معتقدند این روز تنها مختص به ایالت
نیو ساوث ولز نیست، بلکه برای تمام ایالتهای استرالیا، این روز نشان تاسیس و تولد این کشور می‌باشد. در این روز در سراسر کشور جشنهایی با مراسمی باشکوه برگزار می‌شود. برخی از این مراسم عبارتند از، بالا بردن پرچم، مسابقات مختلف ورزشی، مسابقات قایقرانی، مراسم آتش بازی، مسابقهٔ پشم چینی و چوب بری،

جشنواره‌های مربوط به افراد بومی و کنسرتهای مختلف

Wednesday, January 18, 2012

میم مثل مادر و گاف مثل گلشیفته


خداییش از صب تا حالا هی دارم با خودم کلنجار میرم که با قضیه روشنفکری برخورد کنم و از دیدن پیکره بی جان و رمق گلشیفته بر مجله فیگارو احساس خرسندی بهم دست بده. خوب نمیشه لامصب! یه چیزایی هست که با هیچ چاشنیی در فرهنگ ما خورده نمیشه. چکارش کنم؟ حالا شما اسم منو بذارین امل و عقب مونده.
هر چی به عکس نیگاه میکنم و هر چی به خطوط پایینی عکس خیره میشم که گلشیفته دلیل این عکس رو زیر عکسش نوشته:
"برای بیان آزادی و اعتراض به سانسور در ایران است!...این تصویر فریادی است در برابر یک جامعه پر از خشونت، نژادپرستی، تبعیض جنسی، آزار جنسی و ریاکاری است!...

کمتر قانع میشم که اصلا این عکس اصلا ربطی به کامنت عکس داره.
یک نگاه نافذ و معصوم و یک بدن برهنه که ناشیانه سعی کرده قسمتهای حیاتی رو بپوشونه.
منو یاد دهه هفتاد و هیپیگری و شکستن تابوهای اجتماعی میندازه که آخرم گندش دراومد و اون نسل فهمیدن همچین بدم نیس که یه چهارچوبی توی جامعه وجود داشته باشه که همه بهش وفادارن.
اصلا بیاین صادقانه فکر کنیم که پدیده لباس پوشیدن که به دست بشر اختراع شده امری پسندیده است یا نکوهیده؟
اگه پسندیده است پس چرا هر کی از مادرش قهر میکنه لباسشو درمیاره و از خودش عکس برهنه در میکنه؟
و اگر نکوهیده است اصلا چه لزومی داره که این آدمایی که به این نکوهش باور دارن در حالت عادی لباس تنشون کنن؟ خوب همه رو بکن و بریز دیگه. اصلا چرا ما اینهمه بابت صنعت مد و نساجی هزینه میکنیم/
اصلا از این حرکت انقلابی لباس کنی چه دردی از اون مشکل دوا میکنه؟ البته در اینکه یک حرکت نمادینه که باعث شعف آقایونه شکی نیست و حداقل خوبیش اینه که این حرکت انقلابی به کسی صدمه نمیزنه . ولی خداییش من ربط باز شدن دکمه های پیرهن خانم فراهانی و باز شدن فضای اختناق امیز سینمای ایرانی رو اصلا نمیفهمم. یعنی الان آقای سلحشور که سابقا زنان بزرگ سینمای ایران رو
فاحشه خونده با دیدن این عکس برآشفته میشه و میره کوه طور و از کارش توبه میکنه؟
و یا فردا به انجی جون میگه بیاد برای سایر جامعه نسوان سینمای ایران یک دوره "نیود مدلینگ" بذاره که بهتر جلوی دوربین ژست بگیرن؟
آخه عزیز من خانم من میخوای لخت شی خوب بشو دیگه چرا لنگ جامعه فلک زده ایرانو وسط میکشی؟ اون بدبختا با چنگ و دندون دارن ثابت میکنن که لیاقتی فرای ذهن بیمار ظاهر بین آخوندیسم دارن که زنها رو از 7 تا کفن هم اسکن میکنه . اونوقت تو میای با این حرکت انقلابی حرف آقای مفخم سلحشور رو دال بر اینکه هنرپیشه های زن ایرانی دنبال فضایی برای لخت شدن میگردن ثابت میکنی؟
جان من عزیز من باور کن قابلیت های قویتری برای دفاع از آزادی زنان کشورت داری و در برابر اون تواناییها بدن لاغر و نحیفت اصلا به چشم هم نمیاد. اصلا ما چرا اینجوری شدیم؟ یه نگاه برگردین به تاریخ اعتراضات مدنی بندازین. ببینید اونایی که موفق بودن چطوری مبارزه کردن.
فکر کنید شیرزنی مثل رزا پارکس اون روز که راننده اتوبوس میخواست مجبورش کنه که بایسته و جاس رو به یک سفیدپوست بده . بجای اینکه بر حرفش تاکید کنه و بشینه سرجاش بلند شده بود و لباسشو درآورده بود که اعتراض کنه. واقعا باعث شروع اون انقلاب عظیم میشد؟
فکر کنید دکتر ... (متاسفانه اسم این خانم دکتر رو یادم رفته. از دکترهایی است که با ورلد ویژن همکاری داره و من افتخار حضور در یکی از جلسه هاش رو داشتم) بجای اینکه قست اعظم عمرش رو از استرالیا بره و در آفریقا زندگی کنه و بیمارستان بسازه و پرستار . تربیت کنه و مردم رو درمان کنه در اعتراض به وضعیت نامطلوب بهداشت جهانی استریپ تیز میکرد. واقع این حرکت نمادین انقلابی دردی از مزدم آفریقا درمان میکرد؟ .
فکر کنید گاندی در اعتراض به سیاستهای استعماری انگلیس کشف حجاب مبکرد و اون ملافه رو از دورش در میاورد. واقعا چقدر انگلیسیا گوششون بدهکار حرفاش میشد؟
اصلا چرا راه دور بریم. اصلا چند نفر از شما "طاهره قره العین" رو میشناسن؟ نشناختین؟ خوب یکم فکر کنید. برین سرچ کنید. شعر" گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو " رو شنیدین؟ حالا اشناتر شد نه؟ بله خانم قره العین یکی از شجاعترین و سخنورترین زنان تاریخ قاجاره که اشعار انقلابیش بیشتر از خودش معروفه. این خانم جسورانه به دین بهاییت دراومد و در مقابل جمع کثیری روسری از سر برداشت و سخنرانی کرد در باب بهاییت. و ناصرالدین شاه هم که دل خوشی ازش نداشت همین رو بهانه کرد و به جرم اغتشاش در افکار عمومی جامعه خاکسارش کردن به طرز فجعی. زنده زنده در آهک چالش کردن.
براتون عجیب نیست که این خانم شعرش معروفتر از خودشه؟ ممکنه خیلیا داستان شجاعت و جسارتش و کشف حجابش رو نشنیده باشن ولی قطعا شعرش رو شنیدن. به نظرتون همین ثابت نمیکنه که در زندگی حرکتهایی هست که بسیار تاثیرگذارترند تا این حرکات نمادین کشف حجاب و کشف لباس؟ و اگر کسی واقعا اهل تغییره بهتره از جوهر جسارتش در این مسیرهای ماندگار مایه بذاره که قدمی مردم جامعه اش رو جلو ببره؟ بخصوص برای جوامع سنتی و "ریجید" ی مثل جامعه ما که تغییرات شانس کمی برای بروز دارن مگر در دراز مدت و مگر با زیربناسازی و کار فرهنگی.
اگر خانم فراهانی حال کرده بره عکس نیود از خودش بندازه این نظر و زندگی شخصی خودشه ولی جان من عادل باشین. آخه این لنگ آزادی تا کی وسط سفره نون این هنرمندان و سیاستمداران دلسوخته باید ولو باشه؟
خوب خانوم جون با بدنت حال کردی دمت گرم . ازت عکس رو جلد ساختن چون جالبه که یک هنرپیشه فراری زن ایرانی بیاد جلو دوربین لخت شه بازم دمت گرم. گرچه اگه این عنوان رو یدک نمیکشیدی عمرا مجله ای مثل فیگارو میومد ازت عکس رو جلد میساخت. بازم نون همین اختناق رو میخوری دمت گرم. ولی تو رو خدا دیگه نقش آدمای فرهیخته و روشنفکر و انقلابی رو واسه ما بازی نکن. در اینکه هنر پیشه خوبی هستی و هر نقشی رو بلدی بازی کنی ما شک نداریم ولی سر جدت از صدقه سر اختناق ایران نون نخور. باور کن اون تو خیلی از آدما باید تاوان جسارت تو رو بدن. بذار از راه فرهنگیش زیرسازی کنن. با چنگ و دندون دارن سعی میکنن خشت های شعور رو به زیربنای پیکر این جامعه درب و داغون وصله کنن.
. هر جسارت و تابو شکنیی لزوما کار مثبتی نیست.

Tuesday, January 10, 2012

دیری است دلم را طلب آغوشی است که تنگ در برم گیرد و تسلی ام دهد که همه چیز درست خواهد شد. اطمینانم دهد به امیدی دست یافتنی. نه رویایی دیر و دور و دریغ....هر چه خواستی بنامش: خدا- دین- جبر- ایمان- عشق... نامش مهم نیست.فقط میخواهم به جایی چیزی کسی تکیه کنم که قدرتی ورای من و تحملی در حد من و صبری کمتر از من داشته باشد که تغییر دهد آنچه را که نمیتوانم آنگاه که طاقم سرآمده و صبرم لبریز شده.دیری است ایمانم بدنبال دستان قویتری میگردد. خسته از دویدنهای نرسیدنم....