Tuesday, January 10, 2012

دیری است دلم را طلب آغوشی است که تنگ در برم گیرد و تسلی ام دهد که همه چیز درست خواهد شد. اطمینانم دهد به امیدی دست یافتنی. نه رویایی دیر و دور و دریغ....هر چه خواستی بنامش: خدا- دین- جبر- ایمان- عشق... نامش مهم نیست.فقط میخواهم به جایی چیزی کسی تکیه کنم که قدرتی ورای من و تحملی در حد من و صبری کمتر از من داشته باشد که تغییر دهد آنچه را که نمیتوانم آنگاه که طاقم سرآمده و صبرم لبریز شده.دیری است ایمانم بدنبال دستان قویتری میگردد. خسته از دویدنهای نرسیدنم....





No comments: