Friday, April 5, 2013

جوک ترکی

چند روز پیش دیدمش. یکسالی بود که همدیگه رو ندیده بودیم.
از دور دست تکون داد و اومد طرفم. از روی چمن بلند شدم و به  طرفش رفتم. از ته دل حندیدم و بغلش گرفتم و عید رو بهش تبریک گفتم. آغوشش مثل همیشه پر از مهر و صفا بود. 
چند سال پیش دوستهای خیلی نزدیکی بودیم. با همدیگه خیلی صفا میکردیم. حیلی دوستش داشتم. هنوز هم دوستش دارم.
تا اینکه دو سال و نیم پیش بخاطر جوکی ترکی که توی استاتوس فیس بوکم گذاشتم باهام قهر کرد و منو بلاک کرد. ما بدون اینکه کلمه ای بینمون رد و بدل بشه دو سال با هم حرفی نزدیم . دلم شکسته بود از اینکه تعصبات ما آدما چقدر روی چیزهای مهمتر زندگی تاثیر میذاره. چقدر راحت اونهمه صفا میره تو چاه توالت و یه سیفون هم روش.
نوروز پارسال همدیگه رو دیدیم . با روی باز اومد طرفم و همدیگه رو بغل گرفتیم. تمام مراسم عید کنار هم نشستیم و خوش و بش کردیم.
 
هر چه این ور و اونور دلم رو گشتم نتونستم دلیلی برای دوست نداشتنش پیدا کنم. از پارسال تا حالا با هم قهر نیستیم. من رو هم از بلاک درآورده . هنوز هم برای من عزیز و دوست داشتنیه . این وسط تنها چیزی که از بین رفته پیدا کردن دلیلی برای ادامه دوستیه.
نمیتونم خودم رو راضی کنم که برای دوستیی انرژی صرف کنم که به یه  جوک بنده!
ازش خداحافظی کردم . همینطور که دور میشد بهش نگاه کردم و تو دلم گفتم واقعا در مقام مقایسه چه چیزی مهمتره؟
اینکه ما روی خاک کجا اولین قدم رو برداشتیم یا عمری که برای ساختن و پرداختن دوستیهامون صرف کردیم؟
من کلا معیارهای مقایسه ام با نرمهای آدمهای نرمال جامعه متفاوته و ممکنه نظرم قابل تعمیم نباشه . از دیدگاه شما چه چیزی مهمتره؟